استراتژی تولید محتوا چیست؟
نویسنده ی کتاب آلیس در سرزمین عجایب، لوییس کارول چگونگی نوشتن داستان خود را این گونه بیان می کند:
راه طولانی بود.
باید لورینا و آلیس و ادیث سه دختری که به ترتیب سیزده، ده و هشت سال داشتند را در یک پیاده روی هشت کیلومتری همراهی می کردم.
یک مسیر طولانی را نمی شد در سکوت طی کرد.
باید صحبت میکردیم.
از میان آن همه داستان عجیبی که در ذهنم بود چیز جذابی به خاطرم نرسید.
داستان دختر خسته ای به نام آلیس را تعریف کردم که در اثر بی دقتی، درون یک سوراخ سقوط کرد.
سوراخی که لانه ی یک خرگوش بود.
حالا توجه بچه ها جلب شده بود.
انگار چنین داستانی را دوست داشتند.
اما تنها مشکل این بود که من باقی داستان را نمی دانستم.
سعی کردم به سرعت، داستان را ادامه دهم.
موجوداتی خیالی را یکی پس از دیگری خلق کردم.
آلیس به هر کدام از آنها برمیخورد حرفهایی رد و بدل میشد و اتفاقهایی میافتاد.
بچهها هیجان زده تر میشدند و من هم با دقت و هیجان بیشتری، داستان خیالی ام را ادامه می دادم.
حالا کمی تا مقصد باقی مانده بود و هر چه میتوانستم گفته بودم.
از هر جمله و خاطره و تصویری که به ذهنم میرسید استفاده کرده بودم.
هنوز به مقصد نرسیده بودیم و داستان در حال تمام شدن بود، میدانستم که اگر بخواهم، با بچههایی خسته و بیحوصله از پیاده روی مواجه نشوم، باید داستان به شکلی زیبا و جذاب، تا رسیدن به مقصد ادامه داشته باشد.
داستانی جذاب شکل گرفت
لوییس کارول، بعدها همان داستانی را که ناگزیر در یک پیاده روی برای سرگرم کردن بچهها بافته بود، به ناشری داد و حاصل آن رویا پردازی، یکی از معروف ترین داستانهای امروز جهان است.
شاید اگر امروز لوییس کارول زنده بود، بر خلاف آن زمان، خودش را نه عکاس مینامید نه ریاضیدان و نه نویسنده. شاید خودش را یک تولید کننده محتوا مینامید.
مسائلی که او در آن روند چند کیلومتری با آن درگیر بود، امروز هم وجود دارند. اما هر کدام، نامهای تازه ای گرفته اند.
مهم نیست شما، تولید کننده یک خودرو باشید یا سازنده یک فیلم. مهم نیست شما برای تثبیت برند یک سازمان یا یک محصول تلاش می کنید یا علاقه مند به توسعه برند شخصی خود هستید.
هر کسی که با شما به عنوان یک فرد یا سازمان آشنا میشود، همانند آن دختربچههای همراه لوییس کارول، با شما همراه است.
یک مخاطب یک آشنای جدید است که همانند بچه ها در داستان لوییس کارول زود خسته و بی حوصله می شود وباید سرگرم شود، دستش را در دست شما نگه دارد و با علاقه و هیجان، با شما همراه شود.
فاصله بین مبدأ و مقصد گاه کوتاه است و گاه بلند.
گاهی فاصله به اندازه چند دقیقه است:
از نخستین لحظه ای که شما به عنوان یک فروشنده ی خدمات بیمه، وارد یک شرکت میشوید. تا چند دقیقه بعد که طرف مقابل، تصمیم می گیرد خدمات بیمه را از شما خریداری کند، یا اینکه به دنبال روشی مؤدبانه برای پایان دادن گفتگو و بیرون کردن شما بگردد.
گاهی فاصله به اندازه چند سال است:
از امروز که شما، میکوشید با هزار داستان و ماجرا و خدمت، کودکان را با نام بانک خود آشنا کنید تا شاید ده سال بعد، زمانی که به افتتاح نخستین حساب بانکی جدی در زندگیش اقدام کند و بانک شما را در اولویت قرار دهد. یا وقتی که شما، به عنوان یک شرکت صنعتی، به انواع و اقسام شیوهها، از طریق ابزارهای آزمایشگاهی، کتابها و نمایشگاهها، خودتان را پیش چشم دانشجویان قرار میدهید تا سالها بعد، وقتی به موقعیت تصمیم گیری در یک صنعت رسیدند، شما را نسبت به رقبایتان در اولویت قرار دهند.
همراه کردن انسانها و همراه نگه داشتن آنها، حفظ جذابیت، دوستی، رابطه، همراهی، ایجاد و تقویت شوق و هیجان در یک رابطه، کار ساده ای نیست.
لوییس کارولهای دنیای امروز، فقط همراه بچهها نیستند بلکه با همه ما همراه هستند.
آنها فقط قصه نمیسازند آنها محتوا میسازند.
این محتوا گاهی اوقات فیلم است، گاهی اوقات موسیقی یا طراحی گرافیکی و موارد دیگر مانند وب سایت یا حنی طراحی و چیدمان یک بروشور.
حتی صفحه ای که در فیس بوک یا اینستاگرام ساخته می شود نوعی تولید محتوا محسوب می گردد.
اما هدف مشخص است:
آنها همراه میخواهند. این نوع همراهی از یک آشنایی ساده ی اتفاقی با برنامه ریزی شده آغاز میشود و در مسیری کوتاه یا طولانی ادامه پیدا میکند تا به مقصد برسد.
هر جا ظرفی هست مظروفی هم هست و به قول انگلیسی زبانها، هرجا Container هست، داخل آن Content هم وجود دارد.
با این دید، کسی که تلویزیون را میسازد، بستر یا ظرف ساخته و کسی که برای تلویزیون فیلم میسازد، محتوا یا مظروف را تولید کرده است.
کسی که فیس بوک را تولید کرده، ظرف ساخته و کسی که در آن یک صفحه تعریف و ایجاد میکند، برای آن ظرف یک مظروف (محتوا) تولید کرده است.
کسی که سازه ی بیلبورد را در کنار بزرگترین میدان شهر نصب میکند، ظرف ساخته و کسی که برای آن بیلبورد، یک تصویر دوبعدی یا یک طرح سه بعدی تبلیغاتی را طراحی و تولید میکند، محتوا ساخته است.
اما مستقل از تعریف دقیق محتوا، اجازه بدهید با کمی اغماض از دقت علمی، فکر خودمان را روی چند نمونه از متداول ترین محتواهای موجود متمرکز کنیم:
کتابی که منتشر میشود، نمونه ای از محتوا است.
فیلمی که ساخته میشود، نمونه ای از محتوا است.
پیامک تبلیغاتی که برای شما ارسال میشود، نمونه ای از محتوا است.
آلبوم موسیقی یک هنرمند که منتشر میشود شکل دیگری از محتوا است.
بروشوری که برای تبلیغ یک محصول منتشر میشود یا دفترچه راهنمای استفاده از یک محصول، نمونه ای از محتوا می باشند.
عکسی که در اینستاگرام منتشر میکنیم، نمونه ای از محتوا است.
جمله ای که در توییتر توییت میشود، مطلبی که در فیس بوک منتشر میشود، بحثی که در وبلاگ یک نویسنده مطرح میشود، همه نمونههایی از محتوا هستند.
سلطنت و محتوا
در بخش محتوا، میتوان بخش قابل توجهی از بازاریابی را به صورت رایگان به شرکت گوگل مستقر در کالیفرنیای آمریکا واگذار کرد با این شرط که از محتوای مفید و ارزشمند شما اطمینان حاصل کند. این شرکت خود به عنوان یک معرفی کننده عمل می کند و هر لحظه در تمام دنیا شما را به عنوان یک مجموعه معتبر به مردم معرفی می کند.
(Search Engine Marketing) SEM یا بازاریابی با استفاده از موتورهای جستجو اصطلاحی است که بر کارکرد این گونه موتورهای جستجو تأکید و توجه دارد.
سلطنت متعلق به محتواست. امروز نمیتوان به سادگی برای مدت طولانی، با هزار حیله و ترفند در صدر فهرست پیشنهادهای گوگل و موتورهای جستجوی معتبر قرار گرفت مگر اینکه یک محتوای ارزشمند داشته باشیم.
دیدگاه شما چیست؟